و یک جمله با من باش ....
با منی که
باز طاق آسمان
تنش را میخواهد
برای رعدی دیگر...
پ.ن: گاهی صد کتاب حرف برای گفتن است و هیچ برای گفتن
پ.ن:گاهی تمام درونت یک جمله است، یک جمله....
و یک جمله با من باش ....
با منی که
باز طاق آسمان
تنش را میخواهد
برای رعدی دیگر...
پ.ن: گاهی صد کتاب حرف برای گفتن است و هیچ برای گفتن
پ.ن:گاهی تمام درونت یک جمله است، یک جمله....
حال مرا از خودم می پرسد
دستانش دستانم را لمس می کند
سرمایش تنم را سرد می کند
با گله و آه می پرسد
آن کودک خسته پشت چراغ می پرسد
همان همیشگی، کافه چی از مشتری بی صدا می پرسد
صدای گلدسته حی علی صلاه می پرسد
اتاق عمل را سراسیمه از نگهبان می پرسد
قطعه خاک شده را از همسایه آرام می پرسد
و چه کسی از من، حال تو را می پرسد؟
و من چه آرام از خودم می پرسم....
وقتی دارم کفش هامو گره میزنم
میخوام دلم به دلت بزنم
اما
نمیدونم چرا دارم اونا رو
جدا جدا گره میزنم....!!!
پ.ن: فقط آدم گره میخوره تو خودش و هیچ کی هم نیست اونو باز کنه
پ.ن بعدی : کور کور کور، گره رو میگم
پ.ن بعد بعدی : باز بر سر زلف شکنش خورد گره...
پ.ن بعد بعد بعدی : زیادی دارم پانویس رو گره میزنم....
مثل من بود
او هم داغ بود
او هم داغ داشت
مثل من بود
او هم غم داشت
مثل آن تاریکی شب
او هم درمانده بود
و منتظر
منتظر دستی گرم
دستِ گرمی برای یاری
شاید برای بلند کردن
برای بلند شدن
بلند شدن از زمین پست
از زمین مشکوک
او هم مثل من بود
مثل من که کم کم تمام می شوم
مثل او که جرعه جرعه تمام می شود
مثل او که اسیر است
اسیر این ظرف
مثل من که اسیرم
اسیر این تن
و باز هر چه نگاه میکنم
او هم مثل من بود
او هم با هر نگاه سرد می شود
سرد و سرد و سردتر
او هم مثل من بود
مثل من ، یخ زده
مثل من ، از دهان افتاده
باید که پای چوبین دل را
به سیاه بختی ستاره ها عادت دهم
باید که روح زخمی خود را
به آواز قفس های خالی عادت دهم
باید از کوه ها، پی کاه ها گذر کنم
باید از سر مقصد ها به مقصود ها هجرت کنم
باید هیچ نبینم تنها نگاه کنم
تنها نگاه.....
جاده سکوت و من صدا
جاده خلوت
جاده پر غم
جاده، جاده ی ماتم
من ماندم و دل
دل ماند و من
من ماندم و جاده
جاده ماند و من
من شدم جاده
جاده شد من
من شدم غم
غم شد من
من شدم کم
کم شد من
من شدم گم
گم شد من
من شدم درد
درد شد من
من شدم عشق
عشق شد من
من شدم مرگ
مرگ شد من؟
و من میمانم و باز این دل
وای از این دل
وای از این دل
آن سان که سینه ام از درد لبریز شود
آسمان شهر سخت دلگیر شود
غم به دام من درگیر شود
شعر ز جانم سرازیر شود
میم.جیم