سحاب

وبلاگ شخصی میلاد جمیلی

سحاب

وبلاگ شخصی میلاد جمیلی

  • ۰
  • ۰

نون و پنیر و سبزی



عصرها که میشد میرفتیم خانه دوست و همسایه مان که چند قدمی آن طرف تر بود 

حیاط با صفا که در آن حوض و درخت بود.

بوی بهار نارنج آن سر مست میکرد هر انسانی را

کمی آن طرف تر زیر درخت نارنگی تخت فرش شده قدیمی بود که جایمان آنجا بود

صاحب خانه که اورا خاله صدا میکردیم سنت همیشگی را بجا می آورد و بساط نون پنیر سبزی را محیا میکرد و دور هم جمع می شدیم و....

سال ها گذشت....

و هر سال از خاطرات شیرین کودکی دور تر میشدم و در هیاهوی دنیا غرق تر ، دلم تنگ تر و طاقتم طاق تر.

گاهی حسرت یک لحظه برگشت آنچنان افکارم را در می نوردید تو گویی با خیال خود زندگی میکنم و دنیای واقعی فعلی را قابل زیستن نمیدانم

روزگار گذشت

هر بار که وارد کودکی میشدم تمام دنیایم زیر و رو میشد.

بعد از مدت ها باز به همان خانه وارد شدم...

خانه همان خانه...

خاطره همان خاطره...

اما دل دیگر همان دل نبود...

وارد شدم...

تمام لحظه های شیرین در خاطرم زنده شد...

عطر چای...

بوی بهار نارنج...

طعم نارنج و پرتقال و نارنگی...

تخت قدیمی...

غروب های کودکی...

صفا و سادگی... 

بی ریایی و پاکی...

همه آن خاطرات به ظاهر عادی اما در باطن عمیق و ماندگار 

مدتی که گذشت ناگاه خاله، نان و پنیر سبزی به دستم داد و من باز هم در دنیای افکار خود غرق شدم.

شیرینی آن روزگار همراه من است و هر وقت از دنیای زر اندوز افاده طلب طماع ، خسته میشوم به سراغش میرم تا دمی آرام گیرم.

و تو ای دل

یادت باشد زندگی این نیست که امروزه میبینی زندگی یک دم سادگیست

زندگی چند صباحی عاشقیست 

زندگی....

بس است حرف چه میگویی تو!!

شاید شاعر بهتر گوید...


شعر زندگی از سهراب سپهری

شب آرامی بود

می روم در ایوان، تا بپرسم از خود

زندگی یعنی چه؟

مادرم سینی چایی در دست

گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من

خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا

لب پاشویه نشست

پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد

شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین

با خودم می گفتم:

زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست

زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست

رود دنیا جاریست

زندگی ، آبتنی کردن در این رود است

وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم

دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟

هیچ !!!

زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند

شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری

شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت

زندگی درک همین اکنون است

زندگی شوق رسیدن به همان

فردایی است، که نخواهد آمد

تو نه در دیروزی، و نه در فردایی

ظرف امروز، پر از بودن توست

شاید این خنده که امروز، دریغش کردی

آخرین فرصت همراهی با، امید است

زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک

به جا می ماند

زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ

زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود

زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر

زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ

زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق

زندگی، فهم نفهمیدن هاست

زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود

تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست

آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست

فرصت بازی این پنجره را دریابیم

در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم

پرده از ساحت دل برگیریم

رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم

زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است

وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست

زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند

چای مادر، که مرا گرم نمود

نان خواهر، که به ماهی ها داد

زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم

زندگی زمزمه پاک حیات ست ، میان دو سکوت

زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست

لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست

من دلم می خواهد

قدر این خاطره را دریابیم.

  • ۹۳/۰۱/۱۳
  • میلاد جمیلی

نظرات (۱۰)

زندگی درک همین اکنون است

زندگی شوق رسیدن به همان

فردایی است، که نخواهد آمد

تو نه در دیروزی، و نه در فردایی

ظرف امروز، پر از بودن توست

شاید این خنده که امروز، دریغش کردی

آخرین فرصت همراهی با، امید است

زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک

به جا می ماند


پاسخ:
بله بله درسته اما....
  • الهی نامه ی شهداء
  • سلام .با این نون و پنیر و سبزی منو بردی به دوران طلایی
     و زیبای کودکی و معصومیت که سراسر عشق بود و صفا و یکرنگی...
    که همه دور مادر بزرگ جمع می شدیم ...
    ممنونم که اومدی وبلاگ زیبایی دارین ان شاء الله سلامت و موفق باشین.
    پاسخ:
    ممنون که سر زدید
    بله دوران صفا و پاکی کودکی بسیار زیبا و عجیب است
  • الهی نامه ی شهداء
  • سلام دوباره، با پست (خودسازی ) بروزم.
    زیبا بود.
    زندگی یک دم سادگیست.
    زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم.

    سلام علیکم
    این پست و این عکس منو یاد اولین غذای اولین روز حوزه مون انداخت منتها با تفاوت محتوا.نان و تخم مرغ آب پز و سیب زمینی آب پز و سس مایونز و نمک...برعکس ظاهرش مزه ای عالی و شاهانه داشت یادش بخیر


    بروزم با :
    فراخوان"ترنم عشق" (با محوریت زندگی فاطمی) ....
    منتظر حضورتون
    زنده باشید و بنده
    یا علی

     زندگی آب تنی کردن در حوضچه ی اکنون است

    سهراب سپهری

    هر کس از ظن خود شد یار من



    به نظر خیلی غمگینه هر چند باید برداشت مثبت کرد

    سلام علیکم.
    وب زیبایی دارید.
    با افتخار لینک شدید.
    یا مهدی (عج)
    پاسخ:
    علیک سلام 
    ممنون

    من گرچه سیه روی و بدم یا الله ...

                                 از درگه خود مکن ردم یا الله . . .

    گفتم که من و این همه عصیان چه کنم ؟

                                    گفتی که بیا من آمدم یا الله . . .

    سلام منتظر حضور زیباتون هستم لطفا نظر فراموش نشه...

    التماس دعا

  • الهی نامه ی شهداء
  • سلام برادرم خسته نباشین.
    چرا بروز نمی کنی؟
    با (پیام سرخ)
    بروزم.
    پاسخ:
    سلام 
    راستش مقداری رو به راه نیستم وگرنه هر روز اینترنتم